دومین شب رو در خونه ی جدید سپری میکنیم
خاله آمنه و رویا و امیر اومدن از تهران که به ما سر بزنن و ما تنها نباشیم.
راستش یه کم احساس تنهایی میکنیم مامان زیاد نه اما منی که چندین ساله عادتمه که به محض اومدن خونمون برم به دایی اینا سربزنم احساس تنهایی میکنم البته نمیدونم شایدم مامان به روش نمیاره
در هر صورت بعد از دوروز تمیز کردن تازه یکم فقط یکم خونه مرتب شده و اسباب کشی تموم شده
از حناهم بگم
فاصلم با حنا کمتر از ۵ مین شده پیاده :)البته اگه تاثیری داشته باشه در اومدنش :)) فعلا که نتونسته بیاد :(
خدایا وجودتو دارم در تک تک لحظات حس میکنم ممنون که هستی
درباره این سایت